مایه ساختن. سرمایه ساختن. فراهم آوردن سرمایه: خرد بر دل خویش پیرایه کرد به رنج تن از مردمی مایه کرد. فردوسی. زخورشیدمر روز را مایه کرد شب قیرگون خاک را سایه کرد. اسدی. سال عالم عنف و لطف و مهر و کینت مایه کرد تا زمستان و بهار آورد و تابستان وتیر. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
مایه ساختن. سرمایه ساختن. فراهم آوردن سرمایه: خرد بر دل خویش پیرایه کرد به رنج تن از مردمی مایه کرد. فردوسی. زخورشیدمر روز را مایه کرد شب قیرگون خاک را سایه کرد. اسدی. سال عالم عنف و لطف و مهر و کینت مایه کرد تا زمستان و بهار آورد و تابستان وتیر. سوزنی (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
نسخ. برگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) ، جبران نقص. ازالۀ خلل و عیب: من خواستم که بدرگاه عالی آیم به بلخ اما این خبر بخوارزم رسد، دشوار خلل زاید که زایل نتوان کرد. (تاریخ بیهقی ص 359) ، زدودن. ستردن. محو کردن. دور ساختن. جدا گردانیدن: اگر تعرض خویش از ما زایل کنی، هر روز موظف، یکی شکار... عظیم به ملک فرستیم. (کلیله و دمنه). به کمتر سعی نقش از سنگ زایل می توان کردن ولیکن چاره نتوان یافتن نقش جبینی را. میرزابیدل (از آنندراج). رجوع به انداختن، بردن، زایل گردانیدن و زایل نمودن و ازاله و امحاء شود
نسخ. برگردانیدن چیزی را. (منتهی الارب) ، جبران نقص. ازالۀ خلل و عیب: من خواستم که بدرگاه عالی آیم به بلخ اما این خبر بخوارزم رسد، دشوار خلل زاید که زایل نتوان کرد. (تاریخ بیهقی ص 359) ، زدودن. ستردن. محو کردن. دور ساختن. جدا گردانیدن: اگر تعرض خویش از ما زایل کنی، هر روز موظف، یکی شکار... عظیم به ملک فرستیم. (کلیله و دمنه). به کمتر سعی نقش از سنگ زایل می توان کردن ولیکن چاره نتوان یافتن نقش جبینی را. میرزابیدل (از آنندراج). رجوع به انداختن، بردن، زایل گردانیدن و زایل نمودن و ازاله و امحاء شود
کامیدن نمیدن گراییدن رغبت کردن تمایل یافتن، بسویی متوجه شدن: (آنگاه که میل زوال کند (شمس) و روی بغروب نهد، ) اعراض کردن منحرف شدن: (چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد) میل کشیدن، : (سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند)
کامیدن نمیدن گراییدن رغبت کردن تمایل یافتن، بسویی متوجه شدن: (آنگاه که میل زوال کند (شمس) و روی بغروب نهد، ) اعراض کردن منحرف شدن: (چون روزگاراز طریق سازگاری میل کند میل در چشم بصیرت کشد) میل کشیدن، : (سلطان بفرمود تا قاور در شربت زهرچشانیدند و هر دو چشم پسرش را میل کشیدند)